از درونِ دلِ من میآید؛ چه هراسان ستم؛ چه کسی میگوید؟؛ که شکایت دارم، از درونِ دلِ من ناله ی مرغی آمد؛ مگراندردلِ این خرقه چه کردم من باز؟؛ که چنین بشکستم، بالِ مینای سعادت را من، به افق های برین ؛ میتوانست بکند او پرواز؛ آه و افسوس من است و دلِ خون؛ که چرا بشکستم؟ که چرا بشکستم ؟؛ روحِ من باز شکایت دارد؛؛